جایی که مکان نیست
نوشتن از لیاقت داشتن خیلی سخت است سخت تر از همه چیز….
شاید سخت باشد وصف کنم که چه شد پس از سالها انتظار و دل شکستگی بالاخره جوازش را گرفتم.سخت است ….
میدانید چرا؟
وصال توصیفی ندارد…تمام توصیفات عالم در هجر یار است و تمام عشاق در راه هجر و فراق شاعر شده اند ؛ آنانی که به وصل رسیده اند حالشان نوشتنی نیست دیدنی هم نیست حالشان فقط حس کردنیست
اما برای داغ نشستگان بر دل نیز سواغاتی دارم پیش از رفتن.درد و دلی که بار اول از قرعه کشی کربلا بر دلم مانده بود .حاشا که قرعه به نفر دهم رزرو رسید و من یازدهم…
*و دیگری قطعه کوتاهی از “کرببلا کاش خونم کنار خونه ی شاه کرم بود….” که نمکدانیست بر دل های زخمی و عاشق .پیشنهادم را رد نکنید گوش کنید تا بسوزید…
*هرکس که این متن را میخواند فرض را بر این میگذارم که حلالم کرده است . اگر هم در دلتان از من لکه ایست مدیون هستید که نگویید اگر هم نگویید یعنی حلال کرده اید…
*میگویند نرو… خیلی بمب گذاری ها زیاد شده.
میگویم به قول او آدم که یکبار بیشتر نمیمیرد حیف نیست همان یکبار هم شهادت نباشد؟هرچند تمام لذت شهادت در این است که به قصد تو بیایند به غیظ تو بیایند کشتنت.
هرچند هیچ کس از آینده خودش خبر ندارد.خدا نکند که عزرائیل در حین گناه وظیفه اش را به اتمام برساند
این هم شکواییه من در سال ۹۰-۸۹
بسم الخالق الکرب و البلاء
این هم برای کسانی که اینبار داغ کربلا بر دلهایشان نشست
بریدم ازاین غم بزرگ که نه به قلم می آیدنه به سخن ؛ شاید این از غم قلم است که نمیگذارد دردِل بنویسد از هجر یار؛ آخر به کدامین میخانه روم تا مست شوم زسبوی تو؛ آنقدر مست شده ام که دگر توان گفتنش را هم ندارم ؛ آنقدر مست شده ام که همین مستی به گناه آلوده شده؛ آرزوی روزهایی را دارم که فقط به عشق تو سر از میخانه ات در می آوردم ؛اگر حتی لحظه ای دیر می کردم آتش دلم فوران احساساتش را آغاز می کرد.
آری داستان بی وفایی سنگین وتکراریست ؛ اکنون که دگر عشق امروزی برایم خالص نیست و راه وصال تو باز؛عشق من هم رقیق گشته ، از تو می خواهم جرعه ای زجام “نینوا” بنوشانی به من تا باز جویم احوال عاشقی را….
دردل هیچگاه تسکین نمیابد مگر بادوای خویش ، دوای دل من وصل است نه هجران ؛ هجر تو زخمی است که هیچگاه کهنه نمی شود اما خدا نکند که نم نم فراموش شود
هیچگاه نمیتوانم به خود بقبولانم که دلدار من ازمن روی برگردانده من نه حر هستم که آب به رویش ببندم ونه زهیر که از روی تو ابا داشته باشم ، من همانی هستم که زکودکی عشق وصل تو دیوانه ام کرده ، بی وفا بودم اما هرگز روی از تو برنگردادندم، حتی زمانی که در منجلاب گناه داشتم غرق می شدم رویم به سوی تو بود چون طفلی که نمیتواند سخن بگوید چشمانم پر بغض و دلم پر زغم اما امیدم سوی تو بود.
شاید جزء عشاقت نباشم اما باور کن که دوستت دارم لطف تو شامل حر بود که آب را به تو بست اما تو جام خودت را به او نوشاندی ؛ من چه؟در این گوشه نشسته ام و چون کودکی که خجالت میکشد منتظر نوازش گرم تو هستم از قدما به تو گفتم کهبه هواخواهان کویت بگو دلم غریبگی می کند راه باز است اما رونده نیستم، چون دست و پایم از حیای روی تو تاب حرکت ندارد اما به خودت قسم همیشه دوستت داشته ام
قلم دلم هردو با هم سنگینی می کند چه کنم تو باید پروازم دهی و گرنه این منجلاب دنیا کسی را نجات نداده
این هم دانلود آن فایلی که قولش را دهده بودم
———————————————–
یادی از سید عزیز برقعی هم در اینجا زیباست…
یا حبیب الباکین
کربلا را دل تنگم…
هنوز شوق تو بارانی از غزل دارد
نسیم یک سبد آیینه در بغل دارد
خوشا به حال خیالی که در حرم مانده
و هر چه خاطره دارد از آن محل دارد
به یاد چایی شیرین کربلایی ها
لبم حلاوت “احلی من العسل” دارد
چه ساختار قشنگی شکسته است خدا
درون قالب شش گوشه یک غزل دارد
بگو چه شد که من اینقدر دوستت دارم؟
بگو محبت ما ریشه در ازل دارد
غلامتان به من آموخت در میانه ی خون
که روسیاهی ما نیز راه حل دارد.
- ۹۲/۰۷/۱۷